در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم*
تا بکی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم
شب هجران تو آخر نشو د رخ ننمایی*
در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم
آید آنروز که در باز کنی پرده گشایی*
تا بخاک قدمت جان و سر خویش ببازیم
به اشارت اگرم وعده دیدار دهد یار *
تا پس از مرگ به وجد آمده در ساز و نواییم
گر به اندیشه بیاید که پناهی است به کویت*
نه سوی بتکده رو کرده نه راهی حجازییم
ساقی از آن خم پنهان که از بیگانه نهان است*
باده در ساغر ما ریز که ما محرم رازیم
امام خمینی( رحمه الله علیه )
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:ممنون از لطف زیبات