وقتی دل شیدایی میرفت بصحراها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل چون یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی شعر تو بر لبها ای شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها
الهی! چشمان گنهکار ما را به جمال نورانی مهدی فاطمه منور گردان
نظرات شما عزیزان: