یکی از ایرانیانی که مقیم لندن بود تعریف میکرد که یکروز سوار تاکسی میشود و کرایه را میپردازد.راننده بقیه پول را که بر می گرداند ، بیست پنس اضافه تر میدهد ! میگفت چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه ؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا اینو زیادی دادی... گذشت تا به مقصد رسیدیم.
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت:آقا از شما ممنونم.پرسیدم بابت چی؟گفت:میخواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم، اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید، خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید، بیایم. فردا خدمت میرسیم! تعریف میکرد که تمام وجودم دگرگون شد.حالتی شبیه غش به من دست داد.من مشغول خودم بودم، در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس میفروختم!!
امام علی (علیه السلام):آبروی تو همچون یخی جامد است که در خواست، آن را قطره قطره آب میکند،پس بنگر آنرا نزد چه کسی فرو میریزی؟
دست طلب چو پیش کسان میکنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
شما میتوانید برداشت خودتون رو از عکس بالا در قسمت نظرات قرار بدید .بهترین نظر بعنوان متن برای عکس انتخاب و در وبلاگ قرار خواهد گرفت.
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی/تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جانرا/آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من /خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم/در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمیخواهیم/حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی
رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن/آستین این ژنده، میکند گریبانی
زاهدی به میخانه، سرخ روز میدیدم/گفتمش:مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد میآرم/مینهم پریشانی بر سر پریشانی
خانهی دل ما را از کرم، عمارت کن/پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید/بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
باز هم غروب جمعه شد و نیامدی آقا.
و باز هم باید این شعر را زمزمه کنم تا بیایی:
شاید این جمعه بیاید شاید پرده از چهره گشاید شاید.
بازهم آدینه ای دیگر از راه سید و چشمان منتظر ما به امید دیدار یار به هر سو میدود.
اما...
آیا با خود اندیشیده ای چرا با وجود این همه منتظر !!!! چرا مهدی (عج) رخ نمینماید؟
آیا با خود اندیشیده ای چرا با وجود این همه دعا برای فرج!!! مهدی (عج) ظهور نمیکند؟
نمیدانی؟؟؟
آخر باید باور کرد که چشمهای نامحرم لایق دیدار نیستند . تو ابتدا باید محرم شوی آنگاه طالب دیدار شوی.
زیرا که :
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند
اگه میخواهی با محبوب دلها باده نوشی کنی باید ابتدا محرم شوی.
چگونه؟
ساده است فقط باید رهرو واقعی بود، نه با زبان بلکه با عمل و دل.
شخصی به اما م معصوم گفت:چرا قیام نمیکنید؟امام فرمود:اگه به اندازه تعداد این گوسفندان رهرو و شیعه واقعی داشتم قیام میکردم. و تعداد آن گوسفندان 10-12 راس بود.
العاقل فی الاشاره))
صلت علی جسم الحسین سیوفهم فغدا لساجده الظبا محرابا
ترجمه: شمشیرهایشان بر جسم حسین (ع) نماز خواندند ،آنگاه که جسم پاکش محراب شمشیرهای سجده کننده شد.
هر اتفاق یا حادثه ای که در جهان واقع میشود 2 نوع اثر از خود به جا میگذارد یا بهتر بگویم از دو زاویه مختلف میشود به آن نگاه کرد اول : از دید ظاهری یعنی آن پیامدی که در مناسبات انسانی بجا میگذارد دوم:آن اتفاقی است که در تبادل بین عناصر بوجود میاید .برای بهتر تبیین شدن مطلب میخواهم به حادثه عظیم عاشورا با دید دیگر نگاه کنیم . هر موجود ( انسان ،گیاه،مجردات،حیوانات) و هر عنصری در طبیعت که بوسیله خداوند خلق میشود برای رسیدن به کمال خودش خلق میشود و این اسباب و علل میکوشند تا هر مخلوق خداوند به کمال واقعی خودش برسد
کمال انسان رسیدن به مقام قرب خداوند است .
کمال یک دانه روییدن است.
کمال یک درخت میوه دادن است .
کمال یک فرشته عبادت است
و از این میان چه بسیارند مخلوقاتی که به کمال خود نمیرسند یا به نهایت کمال خود نمیرسند.
کمال یک شمشیر
آن است که بر بدن بهترین خلق خداوند (حسین(ع)) بوسه زند و این کجا و آن شمشیری که بر بدن قاتلین حسن فرود میاید کجا
کمال یک نی آن است که بر لبهای حسین (ع) در تشت فرود آید و بر آن لبا بوسه زند.
کمال یک دریا اب آنست که ایثار علمدار کربلا را ببیند و عشق بازی او را با مولایش.
کمال خاک آنست که قطره قطره خون حسین (ع) را بنوشد و بدن تکه تکه اش را بر نرمی خود در آغوش گیرد
کمال یک تیر آن است که بر گلوی نازدانه ابا عبدالله بوسه زند
کمال آتش آنست که بر غریبی زینب در شب شام غریبان بسوزد.
.....
عزیزم : کمال تو آنست که به خدا برسی
کمال تو در بیهودگی نیست
عروج کن از خاک در گذر تا افلاکی شوی
جرعه ای از می ناب بندگی تو را بس است
خدا منتظر دستهایی است که به سویش گشوده شود تا عاشقانه بگیردشان.
تا حالا فکر کرده ای خدا منتظر توست عجله کن سر قرار برسی
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
خداوند به فرشته های مقرب خود فرمود به زمین فرود آیید و مشتی خاک برگیرید تا آدمی سازم. یکایک آمدند اما زمین از دادن خاک ابا کرد .خالق ازراییل را فرستاد تا خاک برگیرد ازراییل با غضب مشتی خاک برگرفت.خالق خاک را گل نمد سالیانی این خاک در گوشه ای افتاده بود تا خداونوند از روح ربانی خویش در آن دمید تا گل مرده جان گرفت و آدم شد و از باقیمانده گل حوا را آفرید و ...و شیطان قسم خورد که همگی را گمرا خواهد کرد.
گذشت و گذشت تا رسید به من و تو...
خداوند ما را آفرید و از روح خویش دمید و در برابر مخلوقات دیگرش از انسان دفاع نمود و او را اشرف مخلوقات نامید .میدانی چرا....
تا تو آیینه خالق باشی در زمین تا خداوند همیشه به تو بنازد پیش فرشتگانش
تا تو روح خدا باشی در زمین
تا تو آیینه زیبا نمای خداوند باشی در زمین
تا تو به شیطان بفهمانی که خداوند الکی از تو دفاع نکرده
اما ما را چه شده است خیانت، برهنگی، بی بندوباری،تجاوز و هر صفت شیطانی دیگر
ای دختر زیبایی تو هدیه خداست دسیسه شیطان تو را نفریبد. زیباییت زیبا هدیه کن
ای پسر تو باید به مقام قرب برسی در بند خاک نمان.
کمی فکر
یک تلنگر
بهشت نزدیک است.
تا روز چهلم از راه رسید.
گوهرشاد بنا به قولش به دیدار جوان رفت و به او گفت که من آماده ام که به عقد تو در بیایم.
جوان تا گوهرشاد را دید از او پرسید تو که هستی و چه میگویی من تو را نمیشناسم. گوهرشاد ماجرا را برای جوان تعریفکرد.
جوان گفت: من معشوقی یافته ام که تو در برابر او ذره ای ، من چگونه از معشوقم جدا شوم و دل به عشق تو دهم.من عاشق خدا شده ام . و دوباره مشغول عبادت شد.
مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مدظله الوارف به نامه دختر جواني كه به تازگي در مشهد مقدس سؤالاتي درباره حجاب و فلسفهي آن مطرح كرده بود، پاسخ داد.
به گزارش سرويس وبگردي باشگاه خبرنگاران؛مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مدظله الوارف به نامه دختر جواني كه به تازگي در مشهد مقدس سؤالاتي درباره حجاب و فلسفهي آن مطرح كرده بود،پاسخ داد.
متن نامه و پاسخ معظم له به شرح ذيل است:
بسم الله الرحمن الرحيم
مرجع عزيز و عاليقدر حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني
سلام عليكم؛
من دختري 21 ساله هستم. شما را بارها در مشهد ديدهام، و به شما به چشم يك پدر معنوي نگاه ميكنم. آقا من يك دختر بدحجاب هستم، راستش نميدانم حجاب چيست؟ چرا حجاب بر ما واجب است؟ چرا حجاب ارزش است؟ آيا چادر يك تكه پارچه با ارزش و مقدس است؟ دختر 9 ساله از چادر چه ميداند؟ چرا فقط در دين ما چادر و حجاب وجود دارد، يعني پيامبران ديگر نميدانستند؟!
آيا معناي پوشش، نبودن من در جامعه نيست؟ پس چگونه بايد براي جامعه مفيد باشم؟چرا ما زنان بايد تاوان دلهاي مريض بعضي مردان را بدهيم؟ آيا بهتر نيست حجاب در كشور اختياري باشد؟ لطفاً مرا نصيحت كنيد و به سؤالاتم جواب دهيد كه من پيجوي حقيقتم. منتظر پاسخ شما هستم.
بسم الله الرحمن الرحيم
عليكم السلام و رحمة الله
دخترم! انشاءالله تعالي تندرست و سعادتمند باشيد و انديشههاي نيك و درست را در خود پرورش دهيد.
نامه شما را خواندم. از بيداري باطن و معنويت پاك و اصالت فطرت شما اميدوار شدم.
نوشتهايد پيجوي حقيقت هستيد و نصيحت ميخواهيد. حقيقت ظاهر و آشكار است به هرچه نگاه كنيد از ذره تا مجرّه، از زمين تا آسمان و كهكشانها و جنبندگان بزرگ و كوچكي كه با چشم غير مسلح به زحمت رؤيت ميشوند، آب و هوا، باغ و سبزهزارها و درختها، حيوانات برّي و بحري و اين انسان، اين من و تو و اين همه دستگاهها و تأسيساتي كه در بدن ما برقرار است و علي الدوام بيآنكه ما نقشي داشته باشيم به طور خودكار عمل ميكنند، اين همه گلها، اين همه ميوهها و اين همه ... و اين همه ...، همه انسان را نصيحت ميكنند؛ همه حقيقت و حق را نشان ميدهند كه غافل نباشيد، بيدار و هشيار باشيد، از اين كتاب آفرينش كه ميليونها و ميليونها و ميلياردها و بيش از حساب و شمار درس بصيرت و بينش دارد بخوانيد، و پند بگيريد.
بدانيد كه شما در برابر اين معاني ژرف و اين وجود پر از حكمت نبايد آرام بنشينيد. بايد پردههاي جهالت را هرچه ميتوانيد پاره كنيد، و به سوي روشنايي بيشتر گام برداريد.
مسأله حجاب و مسائل جنسي و جنسيتي را تحت احساسات جواني دختر يا پسر نميشود بررسي كرد، و نگاه غير احساساتي بايد به آن داشت.
اين برنامه و روابط مرد و زن و حجاب، همه بايد با ديد عقل و مصلحت بررسي شود. مفاسد و مصالح بسيار در اينجا ملاحظه ميشود. كرامت و شخصيّت زن بيشترين مصلحتي است كه بايد حفظ شود.
حجاب و پوشش و چادر و جداييهايي كه بين دو جنس به حكم عقل و شرع مقدس اسلام رعايت ميشود همه، جامعه را از فساد، و خانواده را از ويراني نجات ميدهد. حجاب براي زن حصاري حصين و قلعهاي محكم است.
در جامعه كاري كه برحسب وضع طبيعي بين زن و مرد توزيع شده است هر دو كار است، هر دو شريف است، هر دو بايد رعايت شود تا جامعه بر نظام درست برقرار باشد.
خانهداري زن از اشرف كارها است. زن خانهدار بيكار نيست. مرد هم كه مشاغل بسا سخت بيرون را عهدهدار است جهاد في سبيل الله است. كارهاي پر زحمت و سخت به عهده مرد است.
بعض افراد بياطلاع، نگاه ظاهري به غرب و اروپا و آمريكا ميكنند، و يك زن را ميبينند كه مثلاً وزير يا وكيل شده است امّا هزاران زن را كه در نهايت محروميتهاي اقتصادي گوناگون هستند نميبينند.
امروز در غرب، كار فساد بيحجابي و اختلاط زن و مرد به جايي رسيده است كه از جلوگيري مفاسد آن عاجز شده و به مفاسد بسيار مخرب آن تن در دادهاند.
در غرب طبق اخباري كه خبرگزاريها منتشر ميكنند زنها در هر نهاد و مخصوصاً نهادهاي ارتشي مورد اذيت و آزار مردهاي مافوق هستند. زندگي راحت و آرام و انساني ندارند. مواليد تا حد چهل و هشت درصد در شناسنامه بي پدر معرفي ميشوند.
ما بايد به تعاليم اسلام افتخار كنيم. سالمترين مجتمعات و جوامع، مجتمعات اسلامي است. تفكيك جنسيتي براي سلامت جامعه شرط اساسي است. چادر و رعايت محرم و نامحرمي و اختصاصيافتن بعض مشاغل به زن، و بعض مشاغل به مرد بر اساس همين تفكيك لازم جنسيتي و ترتيبات و ضوابط آن است.
در احكام شرع جنبههاي جسماني و روحي مرد و زن ملاحظه شده است، و بر اساس صرف برتريدادن يك جنس بر جنس ديگر دستور و برنامهاي نيست. پيامبران همه به حجاب دستور دادهاند، و اختصاص به اسلام ندارد، و حكم ملازم زن و مرد است.
همين روزها به يكي از وزراء در ايتاليا پيشنهاد كرده بودند كه زنان مسلمان را از روبند ممنوع سازد، جواب داده بود كه از كار و برنامهاي كه حضرت مريم داشت كسي را منع نميكنم! يعني حضرت مريم هم حجاب كامل داشتهاند.
دخترم راجع به حجاب، راجع به تواناييهاي زن و مرد و نقش اين دو جنس در ساختن يك جامعه عقلپسند با كرامت، كتابهاي بسيار شيعه و سني، و مسلمان و كافر نوشتهاند.
من به شما توصيه ميكنم به تمام وجود اگر سعادت حقيقي خود را ميخواهيد، حجاب و تعليمات عاليه اسلام را در همه برنامهها رعايت كنيد.
خداوند متعال شما را حفظ و به همه آرزوها و آمال مشروع و عقلپسند برساند، والسلام.
بر سر گور کشیشی در کلیسای وینستر نوشته شده است :
مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در حال گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها درباره موضوعات مختلف صحبت کردند وقتی به موضوع خدا رسیدند آرایشگر گفت: ((من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد)) مشتری پرسید: ((چرا باور نمکنی)) آرایشگر گفت : ((کافی است که به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد) به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه انسانها مریض میشدند؟ این همه بچه های بیشرپرست وجود داشت من نمیتوانم خدای مهربانی را باور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد ولی چیزی نگفت آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از آرایشگاه بیرون رفت
به محض اینکه از آرایشگاه بیرون رفت مردی را با موهای کثیف و ژولیده و بلند دید و برگشت و به آرایشگر گفت: ((میدانی چیست به نظر من آرایشگر هم وجود ندارد))
آرایشگر گفت چرا همچین حرفی را میزنی من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری گفت: چون اگر وجود داشت موهای این مرد به این بلندی نمیشد
آرایشگر گفت آرایشگر هست ولی مردم مراجعه نمیکنند....
مشتری گفت:(( دقیقا نکته همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.))
بنام خدا
من مطالبی را در یکی از وبلاگها مشاهده کردم که در مورد خرافه پرستی بود اما نسبتهای ناروا و دروغی را در مورد مذهب غنی شیعه نوشته بود با عنوان((میدانم که میدانید)) نمیدانم نویسنده دارای چه مذهبی است اما این به سهولت دریافت میشود که تحت تاثیر نوشته ها و فیلمها و شبکه های ماهواره ای میباشد که امروزه به وفور توسط صهیونیست اسلامی(وهابیت) تحت نظارت و سازماندهی صهیونیسم یهودی تهیه میشود و هدف همه آنها تخدیر ذهن جوانان ایرانی و ایجاد شبهه و همچنین تفرقه افکنی بین مذاهب شیعه و سنی میباشد.
به هر حال بران شدم که به بعضی از این شبهات جواب دهم تا مگر قدمی در رفع این دین زدایی عظیم داشته باشم.
1-نوشته شده است: ((خداوند در قران کریم میفرماید إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ در جامعه ما میگویند إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ علیا والحسن و الحسین))
جواب: اولا جمله شما از لحاظ دستور عربی ایراد دارد. بعد اینکه ما هیچگاه ائمه را در جایگاه خداوند قرار نمیدهیم بلکه ما ائمه را پل ارتباطی بین خودمان و خداوند قرار میدهیم و استعانت از انها در طول استعانت از خداوند است نه در عرض ان .یعنی ما اگر میگوییم یا علی در اصل حضرت علی (ع) را که در پیشگاه خداوند دارای مقام و منزلت است واسطه قرار میدهیم که خداوند لطف و رحمت خودش را شامل ما کند.
بقیه در ادامه مطلب
بقیه جوابها در روزهای آینده در وبلاگ قرار خواهد گرفت منتظر باشید.
ادامه مطلب...
الم یعلم بان الله یری (( آیا بنده نمیداند که خدا او را میبیند )) سوره علق
توجه کرده ای وقتی میخواهی عکس بگیری چقدر به سر و وضعت میرسی چقدر به ژستت توجه داری از این مهمتر آن زمانی است که میخواهند از تو فیلم بگیریرند آن وقت به همه حرکاتت توجه میکنی و... با این که میدانی اگر عکس یا فیلمت خوب نشد دوباره میشود کرفت.
آیا ته بحال فکر کرده ای همیشه و در همه لحظات در معرض دوربین خدا هستی و تو یک بازیگر هستی در این صحنه زندگی.
(( زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست هر کسی نقشه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم آن نقشه که مردم بسپارند بیاد ))
ای عزیز مواظب باش تا خوب بازی کنی تا کارگردان هستی تو را از فیلمش اخرج نکند.
اما همیشه فرصت بازگشت هست چون خدا همیشه هست
اما چه معلوم برای تو دیگر فرصتی باقیمانده باشد
بجنب .. دستی بر آب دلی به راه و چشمی تر
خدا این چنین بنده ای را دوست دارد
آنگاه از نو شروع کن واین بار خودت سناریوی زندگیت را بنویس از شریعت کمک بگیر و بازی کن
جوری بازی کن که شاید دیگر فرصتی نباشد.
اگر تمام ابرهای آسمان ببارند گل های قالی نخواهند شکفت و این قانون زیر پا ماندن است.
عزیز من کمی بیندیش اگر همچنان زیر بار تعلقات مادی بمانی هیچگاه لذت دیدار محبوب را نخواهی چشید .
لازمه رسیدن گسستن است . تا از خود نگسلی چگونه به محبوب برسی؟
تو خود را از میانه بردار تا محبوب را نمایان بینی
توخود حجاب خودی حافـــــظ از میان برخیز تا به منزلگه خورشید رسی رقص کنان
روزی که مرا بر گل رویت نظر افتاد احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تا چشم من افتاد به گلــــــبرگ جمالت زیبایی گلهــای بهاری از نظر افتاد
عزیز من چشمان تو دریچه پیوستن به نور است .
اگر هماره چشمانت را به تاریکی مانوس کنی آن هنگام که نور محبوب بر تو افتد چشمانت را خواهی بست.
باید تاریکی را راند .
چشمانت را به نور عادت ده .تا نور واقعی که همانا ذات اقدس الله است را بیابی.
در نامه ای منتسب به چارلی چاپلین خطاب به دخترش :((دخترم برهنگی افیون عصر ماست.))
ابلیس چون بر آدم سجده نکرد مغضوب رب شد و رانده شد از مقام قرب الهی.و قسم خورد که: ((فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین)) و در این جمله کوتاه 7 بار تاکید به کار رفته و ابلیس قسم خورد به عزت الله که تمام آدمیان را گمراه کند مگر مخلصین.
و برای اغوای انسان از کانالهایی وارد میشود و بنا به جایگاه و نقطه ضعفهای هر فرد راهی را بر میگزیند .
پول ، قدرت، غرور،..... و شهوت که پر مشتری راه اوست.
و تو...
آدم و همسرش چون از میوه ممنوعه خوردند اندامشان آشکار شد و چون بهشت الهی به خاک در افتادند با اینکه تنها آدمیان زمین بودند اندام خود را با برگ درختان پوشاندند. زیرا شرم داشتند از اینکه اندام آنان بی پوشش باشد و از این رو اندام جنسی را شرمگاه گویند . و از آن زمان پوشش در هر عصر و زمانی و در هر آیینی جایگاه داشته است اما به صور گوناگون .
و آن از این روست که انسان خود را در معرض اغوای شیطان نیفکند و چون زن مظهر زیباییی خداوند در زمین است و اندام زن تحریک آمیز است و راه ورود و کانال دین زدایی شیطان میشود خداوند به زنان با ایمان دستور داده خود را بپوشانند و در کتاب وحیش فرموده :(( ای ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ...)) احزاب/59 و تو ای خواهر مسلمان که اقرار کرده ای به وحدانیت الله و وصایت نبی بنگر خداوند تو را چه فرموده و این نه برای آن است که تو را محدود کند و تو را محصور کند تا آزادیت از تو گرفته شود چنانکه بسیاری امروزه اینگونه میپندارند .
خداوند در ادامه آیه حکمت این کار را فرموده است که:((ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوءذین)) و این برای آنست که نگاههای ناپاک و مردان پلید در تو نظر سوء نیفکنند و تو را مورد آزار و اذیت قرار ندهند .
که آمارها هم در عصر امروز این را تایید کرده است و آمار جرم و جنایت و تجاوز به زنان و استفاده ابزاری از زن امروزه در کشورهای غربی گویای این مسئله است .
خواهرم من نمیگویم آزاد نباش ...
اما.. میگویم
اسیر دست بلهوسان بودن و زیبایی خدایی را در معرض هر نگاه ناپاک گذاشتن و بازیچه دست شیطان شدن شایسته تو نیست تو باید شیره جانت و مهر و مهربانیت را که عنصر وجودی توست هدیه آن معجزه ای کنی که خداوند تو را منشاء آن کرده است .
کمی بیندیش ....
نصوح مرد بود. اما اندام زنانه داشت. در حمام زنانه دلاکی میکرد. روزی دختر حاکم شهر در حمام بود. زیور آلاتش گم شد . هر چه گشتند نیافتند. درب حمام را بستند تا همه حمامیان را بگردند.نصوح را تشویش در دل افتاد و اشک در چشمانش جمع گشت وبا خدای خویش عهد کرد که اگر سر او فاش نگردد زاهد زمانه شود و خداوند توبه او را پذیرفت لختی بعد اعلام کردند که زیور آلات دختر حاکم پیدا شده . وآن شد که نصوح عابد زمانه گشت و توبه او زبانزد خاص و عام شد و خداوند در قرآنش نام او را میبرد آنجا که میفرماید:(( یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبه نصوحا...)) سوره تحریم آیه 8 و به بندگان گنهکار میفرماید که اگر توبه میکنید مانند نصوح توبه کنید .
شیخ صنعان مستجاب الدعوه بود.اما در عشق دختری ترسا گرفتار آمد و مسلمانی بنهاد و شد آنکه شد .
یکی از شاگردان عالم ربانی حضرت ایت الله سید علی قاضی میگفت: از آقا طلب دعا کردم فرمودند بهترین دعایی که هر کس میتواند در حق دیگری داشته باشد آن است که خداوند تو را عاقبت به خیر کند.
آنانکه به من بدی کردند مرا هوشیار کردند.
آنانکه به من انتقاد کردند به من راه و رسم زندگی آموختند.
آنانکه به من بی اعتنایی کردند به من صبر و تحمل آموختند.
آنانکه به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند.
پس خدایا به همه اینان که باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند خیر و نیکی دنیا و آخرت عطا کن.
یوسف چون از چاه حسادت برا درانش نجات یافت در بازار مصر به مبلغی ناچیز به عزیز مصر فروخته شد. گذشت و گذشت ........
یوسف نوجوان ،جوانی برومند و زیبا شد که رشک هر فردی بود و بیش از همه عشق یوسف در دل زلیخا همسر زیبای عزیز مصر شعله ور میشد و او را از درون میسوزاند و راهی میجست تا یوسف زیبا را حتی لحظه ای اندک از آن خود کند .
روزی خلوتی یافت و یوسف را فرا خواند و دربها را ببست و یوسف را به خویش خواند اما یوسف اکراه کرد و از خدای خویش کمک طلبید . و فرار کرد به سمت دربهای بسته اما دربهای بسته به اذن خالق برایش گشوده شد.اما با مکر زلیخا محبوس شد.
و مرارتها یافت تا شد عزیز مصر.
عزیز من تو عزیز مصر امکانی آنگاه که خداوند تو را خلیفه الله قرار داد.
اما...
شرط آن راندن زلیخای شهوت و هوس است .
باید از هوی گذشت تا به خدا رسید.
خدا منتظر دستهایی است که او را بخوانند فقط کافی است همت کنیم .